نامه ی مجنون در پاسخ لیلی
بود اول آن خجسته پرگار نامِ مَلکی که نیستش یار
دانای نهان و آشکارا کو داد گهر به سنگ خارا
دارای سپهر و اخترانش دارنده ی نعش و دخترانش
بینا کن دل به آشنایی روز آور شب به روشنایی
سیرابکن بهار خندان فریادرس نیازمندان
وانگه ز جگر کبابی خویش گفته سخنِ خرابی خویش
کاین نامه ز من که بی قرارم نزدیک تو ای قرارِ کارم
نینی غلطم ز خون بجوشی وانگه به کجا؟ به خون فروشی
یعنی ز منِ کلید در سنگ نزدیکِ تو ای خزینه در چنگ
من خاک توام بدین خرابی تو آب کهای که روشن آبی؟
من در قدم تو می شوم پست تو در کمر که میزنی دست؟
من درد ستان تو نهانی تو درد دل که میستانی؟
ادامه در ادامه مطلب
موضوعات مرتبط: معرفی کتاببزرگسالانشعر
برچسبها: کتاب داستان شعر لیلی مجنون لیلی و مجنون نظامی گنجوی نظامی گنجوی خواندن دانش عنوان جمال الدین الیاس بن یوسف قم کومه سرمه سپر غلام
تاريخ : سه شنبه 25 آبان 1400
| 18:43 | نویسنده : Za.Za.Me |